پارت هشتم :

فصل دو
نمی‌دانست چطور خواب آن‌قدر سریع افکارش را ربود، اما وقتی ماشین جلوی درگاه بزرگ بیمارستان متوقف گشت و صدای پناه با تکان دادن بدنش همراه شد، به دنیای واقعی آمد. چشم‌های پف کرده‌اش را گشود و دوستش را کنار خود دید که می‌گفت باید برود و نمی‌تواند برای ملاقات خاله یعنی مادر نیل‌رام بیاید. نیل‌رام خواب‌آلود سرش را برای پناه تکان داد و با بدنی که کرخت شده بود، در را گشود. از ماشی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.