هیچکسان جلد ششم | نوند هیچکسان به قلم sober
پارت بیست و هشتم :
عجیب این که با تغییر گذشته فقط شیرو اون سگ رو دیده بود! پرسیدم: «نگفتی سگه از چه نظر عجیب بود؟»
مکثی کرد.«مهم نیست.شاید اون موقع هم خیالاتی شدم.»
وارد خونه شدیم و من با ظرف سبزی به آشپزخونه رفتم.شاهرخ روی میز خم شده بود و به نظر میرسید به سختی نفس میکشه.سریع خودم رو بهش رسوندم و با نگرانی پرسیدم: «چت شده؟!»
سرش رو بلند کرد و درحالیکه کاملا سرخ شده بود گفت: «سر صبح مسعود یه حر
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۶ ساعت پیش تقدیم شما شده است.
Melika
0یادمه که توی جلد قبل که ریونیز طلسم رو روی دست بهراد کشید، از اون موقع دیگه هاموس نمی تونست با بهراد ارتباط برقرار کنه. احتمال زیاد توی همون مدت این مشکل برای هاموس به وجود اومده ولی نمی تونسته به بهراد چیزی بگه.
۳ ساعت پیشAzab elahi
0خدا بگم چیکارت کنه ریونیز که به هیچ صراطی مستقیم نیستی.
۸ ساعت پیشHediye
1یاااااا اباعبدالله پنج تن عال عبای فاطمه زهرای بلقیس این روند داستان ب طرز وحشتناکی خفنه و کوتاه بودن پارتا ب همون اندازه دردناک
۱۳ ساعت پیشالهه
1قبل از این که بهراد بخواد گذشته رو تغییر بده هم یه سوار تاریکی دید ولی اون موقع این ماجراها نبودن که بخواد هاموس اونجا باشه! شاید این بنده خداها دنبال بهرادن.
۱۶ ساعت پیشزو زو
0عجب نکته ای بود اگه دنبال بهراد بودن هاموس میفهمید ولی اگ دنبال بهراد بودن هیجانش خیلی زیاد میشد😃
۱۶ ساعت پیشزو زو
0این پارت ترکیبی از سوپرنچرال و ارباب حلقه ها بود ولی خیلی هیجان داشت چیجو تا فردا صبر کنم😱؟!
۱۶ ساعت پیش
لطفا صبر کنید...
Melika
0ولی به نظر من اون موقع داشتن دنبال هاموس می گشتن توی اون منطقه و هنوز پیداش نکرده بودن، دنبال بهراد اومده بودن که از طریق اون، رد هاموس رو بزنن . چون که اون موقع این سه تا توی جاده تنها و بی دفاع بودن و هر بلایی که دلشون می خواست می تونستن سر این سه نفر بیارن و نیاز نبود که اینجوری لشکر کشی کنن.