پارت بیست و هفتم :

«من می‌رم.» بلند شدم و آبکش رو ازش گرفتم.
شیرو: «منم می‌آم کمکت.»
بلافاصله هومن هم بلند شد و دنبال ما راه افتاد.ازشون پرسیدم: «چه‌طوره فقط شماها برید؟»
هومن: «من نمی‌خوام سبزی بچینم.فقط می‌خوام به مکالمات شما گوش کنم.»
«مطمئنی قراره مکالمه‌ای صورت بگیره؟»
هومن: «پس فقط نگاه می‌کنم.»
در حال کفش پوشیدن بودیم که شاهرخ صدامون کرد.سه تا چراغِ پیشونی توی دستش بود.چرا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Tio

    0

    واو مسعود 40سالشه😳

    ۱۸ ساعت پیش
  • زو زو

    1

    شیرو مشکوک میزنه حس میکنم یه جورایی مثل شوکاس😅

    ۲ روز پیش
  • sober | نویسنده رمان

    حیف نمی‌تونم راهنمایی کنم

    ۲ روز پیش
  • نرگس

    0

    من از همه ی این پنج فصل خوشم اومده بود و عاشق مسعودم البته که بهراد و سورن هم جزو شخصیت های مورد علاقه ام اند ولی تنها مشکل این فصل اینه که انگار کامل نیست و اتفاقات واضح نیستند مخصوصا از زمانی که بهراد طلسم رو خذف کرد

    ۲۰ ساعت پیش
  • ماهیرو

    0

    صد رحمت به شوکا اون قابل اعتماد تر بود

    ۲ روز پیش
  • Hediye

    0

    پارتا تموم میشن من قلبم میگیره💔

    دیروز
  • sober | نویسنده رمان

    ⁦ಠ⁠﹏⁠ಠ⁩

    ۲۴ ساعت پیش
  • Azab elahi

    0

    این شیرو یه کاسه ای زیر نیمکاسشه در کمال تاسف و علی رغم میل باطنی نمیتونم نسبت بهش خوشبین باشم.

    دیروز
  • نازی

    0

    شیرو وایب برادر شوکا رو بهم میده یه جورایی احساس میکنم داداشمه ولی نمیتونم ثابت کنم :

    ۲ روز پیش
  • نازی

    0

    داداششه منظورم

    ۲ روز پیش
  • الهه

    0

    باورم نمیشه این پارتو دقیقا درست حدس زدم. فکر کنم دارم با نویسنده دچار تله پاتی می شم.

    ۲ روز پیش
  • Sss

    0

    میشه یکی بگه اختلاف سنی بهراد و مسعود چقدر بود یادم رفته

    ۲ روز پیش
  • sober | نویسنده رمان

    ۸ سال.

    ۲ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.