هیچکسان جلد ششم | نوند هیچکسان به قلم sober
پارت یکم :
وارد ساختمون جدید دفترمون شدم و از پلهها بالا رفتم.هنوز آسانسور رو راه ننداخته بودن و همه به اجبار از پلهها رفتوآمد میکردیم.سرم پایین بود که یه نفر به سرعت از کنارم گذشت و بهم تنه زد،جوری که نزدیک بود لیوان قهوه از دستم بیافته.برگشتم سمتش.یه مرد جوونِ هیکلی با ظاهری خشن و عصبی بود که نیم نگاهی به من کرد و با عصبانیّت به راهش ادامه داد.میخواستم بگم «چته الاغ،مگه کوری؟» اما قیافهش ترسناک بود برای همین دهنم رو بستم.حوصلهی کتک خوردن نداشتم.یه دندونپزشک تازهکار در همسایگی دفترمون بود که بیمارهاش بعد از اتمام کارشون به طرز عجیبی عصبانی میشدن! به احتمال زیاد اون مرد هم مشتری خانوم دکتر بود.وارد دفتر شدم.سورن پشت میز منشی نبود.همیشه نوبتاش رو میپیچوند! وارد اتاق اصلی شدم و در حال باز کردن پنجره دیدماش.در رو باز گذاشتم و گفتم: «امروز نوبت توئه منشی باشی!»
به سمت من اومد و لیوان رو ازم گرفت.«اول بپرس واسه چی اونجا نیستم،بعد اگه دلیلم قانعکننده نبود پاچهمو بگیر.»
«اون قهوهی منه الاغ! همین الان از دست یه گوریل عصبانی نجاتش دادم.»
یه قلپ ازش خورد.«مگه از همین پسر کافهایه نگرفتی؟»
لیوان رو به زور از دستش گرفتم و نشستم.«اومدنی یه یارو با هیکل گوریلی بهم تنه زد،نزدیک بود لیوان از دستم بیافته.خیلی هم عصبانی بود.فکر کنم دختره زده ناکارش کرده.»
سورن هم روبهروم نشست و گفت: «دختره کیه؟»
«همین دندونپزشکه.هیچوقت فکر نمیکردم داغونتر از من و تو هم وجود داشته باشه تا این که این دختره اومد اینجا مطب زد.از وقتی اومده،اعتماد به نفسم بالا رفته.»
سورن: «متأسفم که ناامیدت میکنم ولی این یارویی که میگی مشتری ما بود.»
«جدّی؟!»
سورن: «آره،واسه همین پشت میز منشی نبودم.بهش مشاوره دادم،اونم باهامون قرارداد بست.»
«معلومه خیلی انرژی گرفتی چون اصلا سرما رو حس نمیکنی!»
سورن: «پنجره رو باز گذاشتم که بوی یارو بره.»
یهکم از قهوهم خوردم.«حالا پروندهش دربارهی چی هست؟»
سورن با لبخندی خبیث: «قتل.»
«واقعا که...از الان پرقدرت بشین دعا کن برنده شیم وگرنه دهنمونو آسفالت میکنه.»
سورن: «هیچوقت یه کتاب رو از روی جلدش قضاوت نکن! درسته که قیافهی یارو زُمخت بود اما قلب رئوفی داشت.تازه وقتی مشکلشو گفت متوجه شدم که کوهِ درد و رنج هم هست.»
«با توجه به این که من به عنوان یه وکیل حتی نمیدونم مقومبه چهجوری تلفظ میشه،فکر میکنی شانسی برای برنده شدن داریم؟»
سورن: «مقومبه مربوط به پروندههای مدنیه.توی کیفری موضوعیّت نداره.»
«مهم جهالت منه که در هر دو موضوعیّت داره.»
سورن: «به خاطر پول هم که شده باید سعی خودمونو بکنیم.»
«حالا موضوع چیه؟ یارو طرف قاتل بود یا مقتول؟»
سورن: «این یارو داداش یکی از مقتولین بود.»
«مقتولین؟! مگه چند نفر کشته شدن؟!»
سورن: «سه نفر.متهم اصلی هم یه پسرهست که هر سهشون رو جلوی اهالی محل تهدید کرده.»
«پس پروندهی سختی نیست.فکر نکنم به کمک من نیازی باشه.»
سورن: «خودم تنهایی روش کار میکنم.»
«باشه.»
سورن: «نامرد!»
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
wolf
1باشه اشکال ندارد به هرحال رمانت عالیه
۳ روز پیش
sober | نویسنده رمان
قربونت❤️
۳ روز پیشwolf
1میشه رمان های دیگت که تموم کردی بزاری برنامه یا حداقل رایگان کنی بتونیم بخونیم اینم رایگان کن تو روخدااا
۳ روز پیش
sober | نویسنده رمان
خیر نمیشه.
۳ روز پیشزو زو
0مثل بهراد رک😂😂😂
۳ روز پیشwolf
1عزیز منییی توووو
۳ روز پیشTala
0یعنی رمان های تو یعنی زندگی.. . مشتاقانه منتظر رمان جدیدتم
۴ روز پیشباران
0خیلی خوشحالم ممنونم شادی جان، تشکررررررررر
۵ روز پیشخیالباف
4یعنی من با رمانت زندگی می کنم رسما، هر ۵ جلد قبلی رو حدودا ۱۰ باز خوندم. عاشق رمانتم😭🫧❤️
۵ روز پیشMedusa
1وای دقیقااا اصلا یه جوریه انگار عضو خانوادهمن😭✨
۵ روز پیشMedusa
1دلم براشون تنگ شده بودد😭😭
۵ روز پیشYsmn
2خوشحال کننده ترین چیزی که میتونستم امروز ببینم دلم براشون تنگ شده بودددددد،خسته نباشین
۵ روز پیشنوا
1وای باورم نمیشه بلاخره بعد این همه انتظار دوباره پسرام برگشتن😭😭😭😭 دور کله شون بگردم واییییی
۵ روز پیشح دیث
2انگار بعد صد سال دوباره پسر هام برگشتن، من هیچوقت دست از مشتاق و دلتنگ بودن برای هیچکسان بر نمیدارم کاش طاقت داشتم و منتظر میموندم پارت ها بیشتر بشه و بعد بخونم، و اینکه دارید بهم میگید بهراد قهوه خور شده؟ پس شپش های جیبت کو پسر🫠
۵ روز پیشالهه
1من خیلی وقت بود منتظر رمانت بودم شادی عزیزم. بی نهایت خوشحال شدم و از هیجان خوندن برام سخت شده. قلمت پایدار بشه و به لیاقتت برسی و دلتم شاد باشههه:(
۵ روز پیش
لطفا صبر کنید...
روژا
2عزیزم قلم تو بهترینه✨️🥹