پارت شصت و هشتم

زمان ارسال : ۱۱۰۶ روز پیش

معراج بطری خودش رو توی دستش جابه‌جا کرد و چپ چپ نگاهی بهم انداخت که داشتم آروم دوباره توی جام می‌نشستم و گفت: یه بطری دیگه داشتی و ما رو سه ساعته معطل کردی؟ 

منم متقابلا چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: مگه نمی‌بینی وسط یه دره گیر افتادیم؟ از کجا معلوم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید