آفند درد به قلم معصومه علیایی
پارت دویست و سی و دوم :
نشسته روی صندلی مقابل میزی که آن سویش، مرد دیگری درست رو به رو با او نشسته بود، کشش کم رنگی به لبهایش داد و نگاه چرخانده به دور تا دور اتاق، گفت:
-دفتر خوبی داری، مشخصه کارت حسابی گرفته.
مرد لبخندی زد و حینی که نوک انگشتانش را نوازش وار روی لبهی فنجان سفید رنگش حرکت میداد گفت:
-خدا رو شکر خوبه.
تکیهاش را به پشتی نرم صندلی داد و بی آنکه دست از فنجان جدا کند، گفت:
-از خ
لطفا صبر کنید...