پارت دویست و سی و دوم :

نشسته روی صندلی مقابل میزی که آن سویش، مرد دیگری درست رو به رو با او نشسته بود، کشش کم رنگی به لب‌هایش داد و نگاه چرخانده به دور تا دور اتاق، گفت:
-دفتر خوبی داری، مشخصه کارت حسابی گرفته.
مرد لبخندی زد و حینی که نوک انگشتانش را نوازش وار روی لبه‌ی فنجان سفید رنگش حرکت می‌داد گفت:
-خدا رو شکر خوبه.
تکیه‌اش را به پشتی نرم صندلی داد و بی آنکه دست از فنجان جدا کند، گفت:
-از خ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۶ ساعت پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا z

    0

    پس مشکل خشایار با بهمن از اینجا شروع شده خسته نباشی معصومه جونم 🙏😘❤️

    ۵۵ دقیقه پیش
  • زینب

    0

    ❤️❤️❤️❤️🤎🤎🤎🤎🤎🤎🤎

    ۲ ساعت پیش
  • معصومه علیایی | نویسنده رمان

    🥺🥺

    ۱ ساعت پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.