پارت دویست و بیست و هشتم :

فصل آخر:گرداب
گرداب بود، موقعیتی که در آن گیر افتاده بود تفاوتی با گرداب نداشت، گردابی که می‌چرخید و می‌چرخید و می‌چرخید، تا در نهایت بخت برگشته‌ای را تا عمق خود پایین می‌کشید و نتیجه‌اش میشد گرفتن جانش و سپس پس زدن کالبد بی روحش، چون همتایی که مشخص نبود نجات پیدا می‌کند یا پس زده می‌شود!
***
پشت میزش نشسته و نگاهش را به مانیتور پیش رویش دوخته بود. دستش به دور موس بود و نگا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطیما

    0

    واقعا یه خسته نباشید میگم به نویسنده عزیزم مرسی تا اینجا بسیار عالی بود عاشق قلمتم من🥰😍

    ۲ روز پیش
  • معصومه علیایی | نویسنده رمان

    شما عزیز منی خب🥺

    دیروز
  • زهرا z

    0

    خسته نباشی نویسنده توانا 🙏😘❤️❤️😘

    ۲ روز پیش
  • معصومه علیایی | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم🥰

    ۲ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.