پارت بیست و هفتم :

داخل اتاق ریکاوری، نور خیلی کمی از پنجره‌ همچون کور سوی امیدی وارد اتاق می‌شد. دستگاه پای تخت، صدای تپش قلب را آرام و منظم پخش می‌کرد و این نشان می‌داد همه چیز مرتب است. هوای خنک بیمارستان با بوی بتادین و الکل ترکیب شده بویی آشنا اما ناآرام!
پناه هنوز در بیهوشی به سر می‌برد. مژه‌هایش روی گونه‌های مریض احوالش افتاده و پانسمان نرم پزشکی چشمانش را به‌سان گهواره‌ای در برگرفته بود. آ

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    1

    خسته نباشید به خانم رمضانی عزیز این رمان افول دیدگانت خیلی رمان خوبیه من تازه شروع به خواندن کردم تا ایجایی رمان دوست داشتم و منظر پارت های بعدی هستیم 🙏🏻🙏🏻

    ۳ روز پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    سلام زیبا فدات بشم عزیزم خوشحالم که لذت بردی❤️

    ۲ روز پیش
  • آمنه

    1

    زهرا بانو پارت عالی ممنون که پارت جدید گذاشتید ای کاش محترم زنده میموند حتی اگه مدت زمان کمی فقط پناه بتوانه صداش رو بشنوه وبعد فوت میکرد وعمل قرنیه انجام می دادند واقعا غم انگیزه

    ۴ روز پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    دیگه شخصیت پناه تو این رمان واقعا تماما پر از غم و اندوه ولی قول میدم این اندوه همیشگی نیست 🙂

    ۴ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.