روح جنگل به قلم فاطمه مهدیان
پارت چهارم :
چند قدم آنطرفتر سنگی بزرگ مثل سقفی کوتاه افتاده بود؛ همان را دیدم و بیدرنگ تصمیم گرفتم.باید پیش از اینکه او را به کلبه ام میبردم ,مرهمی بر روی زخمش میگذاشتم.
با انگشتان یخزدهام پارچهای که از جیبش افتاده بود را از داخل کیفم بیرون کشیدم . ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
لطفا صبر کنید...
نسیم
2تا اینجا واقعا عالی بود