زیرگذر سرمستی به قلم مهشاد لسانی
پارت هشتاد و ششم :
مادر موهایم را سشوآر کشید و از پشت با یک کش که سرش گل رز صورتی داشت،محکم بست که دسته ی بریده ی موهایم توی ذوق نزند.مدام نچ نچ می کرد و زیر لب غر می زد.سرم داد نزد چون می دانست خسته تر از آنم که بخواهم سر خواستگار ناخواسته ام بجنگم آن شب.
تا شب که بیایند،دلم مثل سیر و سرکه جوشید.پیراهن صورتی ام را که خالهای قرمز ریز داشت پوشیده بودم و جوراب شلواری ضخیمی را که مادر برایم خریده بود، به پا کر
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

مهشاد لسانی | نویسنده رمان
اگر تونستم پارت هدیه می دم عزیزم
۴ هفته پیشترنم
4توحید عاشق لیماست طفلی میخواد بره خواستگاری پدرش گفته دهنت بوی شیر میده بخاطر همین
۱ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
احتمالا...اما زیادم مطمئن نباشید...
۱ ماه پیشترنم
2ای بابا همش تقصیر گل بانو هس از پدر لیما خوشم اومد اونم حتی مخالفه
۱ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
زورش به گل بانو نمی رسد...
۱ ماه پیشترنم
2و در آخر امیدوارم با نه گفتن لیما همه چیز تموم شه بره ا محمد اصلا خوشم نمیاد
۱ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
امیدوارمممم
۱ ماه پیشاکرم بانو
2لابدتوحیدفهمیده داره واسه لیماخواستگارمیادعصبانی شده...
۱ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
معلوم نیست هاااا
۱ ماه پیشستاره
1ازقدیم گفتن هرکی قهرمیکنه زن میخواد😉بفرماتوحیدم لیمارامیخوادکه قهرکرده
۱ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
قدیمیا راست گفتن حتما
۱ ماه پیشفاطی
0بعضی وقتها همه چیز خیلی پیچیده میاد.و اتفاقات اونجوری که دوست داری پیش نمیره...و من در دنیای خود در مغزم خیال پردازی میکنم نمیدانم کدام به وقوع میپیوند.
۱ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
دقیقا عزیزم...
۱ ماه پیشزهرا
1اهوووو توحید ازینکه خواستگار برا لیما اومده ناراحته؟ یا چیز دیگه س مادرا همیشه میخوان پز خواستگار داشتن دختراشون رو بدن فکر دختر بیچاره هم نیستن پسرا رو میگن دهنت بوی شیر میده اما دخترا دهنشون بوی خورشت و برنج میده
۱ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
دقیقااااا ! انگار دختر بیچاره نباید نظر بده...
۱ ماه پیش
لطفا صبر کنید...
شیوا عاشق توحید
0یعنی امشب منتظرم مهشاد جونم زود زودددد پارتو بزار هدیه می خوان تااازه این لیما بالاخره شوهرش کیه همونی که تو تفلیسه