پارت شصت و پنجم

زمان ارسال : ۱۱۰۸ روز پیش

دلم براش می‌سوخت؛ درسته که تمام ذخایر مدرسه رو هورت می‌کشید، اما خب مرد خوبی بود. با این تعداد شربتی که این خورد...

سرم رو گیج به چپ و راست تکون دادم و منگ به دور و بر خیره شدم که با نیاز چشم تو چشم شدم.

با چشم‌های ریز شده و شکاک بهم زل ز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید