پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۱۱۰۹ روز پیش

چیزی بهش نگفتم که اونم ادامه نداد و ساکت شد.

تو بقیه مسیر هم به جز پچ پچ‌ها و گاها خنده‌های بلند بچه‌ها سکوت بود و کش مکشی وجود نداشت؛ وقتی هم که رسیدیم به همون آرومی و بی سر و صدایی از ماشین پیاده شدیم که یه آقای نسبتا جوونی با دست و بال پر به ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید