پارت شصت و پنجم :

***
نرگس خانم با آن همه اختلاف ما را شام دعوت کرده بود خانه شان.بابا می گفت وقتی برای بهتر شدن روابط ودلجویی پیش قدم شده،باید استقبال کرد.اما مادر می گفت:گوشتش زیر دندون ماست!مجبوره کژدار مریز باشه باهامون.
دم رفتن،آرنگ آنقدر به موهایش ژل زده بود که خیسِ خیس شده بود. همه می دانستیم پدر از این رفت و آمدها دل خوشی ندارد:
_آرنگ بسه! مگه عروسیته؟ببین این بچه چه دردسری برای ما درست کر

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۷۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ترنم

    0

    مهشاد جون تولدت مبارک باشه از صمیم قلبم برات آرزو می کنم که هر روزت پر از اتفاقای قشنگ باشه و قلمت همیشه پرتوان و ذهنت سرشار از ایده های ناب برای خلق رمان های شاهکار بعدی باشه❤️

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    عزیزمی ترنم جون! از کجا فهمدیدین من تولدمه؟

    ۳ ماه پیش
  • ترنم

    0

    اخه خودتون گفتین و تو مشخصات ۴ شهریوره حالا اشکال نداره ی بارم اونموقع میگیم

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    ممنونم ترنم جانممم

    ۲ ماه پیش
  • شیوا که عاشق توحیده

    0

    مهشاد جونم تولدت مبارک بهترینا رو برات می خوام خیلی دوستت دارم به خصوص داستان و قلمتو تازه باهات آشنا شدم اما انگار صد ساله می شناسمت قامت پرتوان و تابناک عزیزم و همیشه عالی باشی عزیزممممم

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    ممنونم شیوای عزیزم مرسی که به یادم بودیییی

    ۲ ماه پیش
  • شیوا

    0

    من *** رو دارم فالو کردمت بازم مبارک باشه

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    عزیزم باعث افتخاره

    ۲ ماه پیش
  • ترنم

    0

    واای تارخ عزیزم زود خوب شو من نمیتونم ضعیف ببینمت قوی باش میدونستم به خاطر خارج رفتنش مربوطه

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    ای تارخ! ای تارخ!!! اینجا کراش العالمین شدی! زود خوب شو و لیما رو بگیر! همه بگید الهی آمین!

    ۳ ماه پیش
  • ترنم

    0

    آره به خاطر لیما قوی باش الهی آمین😪💔

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    تارخ تارخ....نفس بکش...پسر...تو می تونی....

    ۲ ماه پیش
  • اکرم بانو

    0

    طفلی تارخ... نکنه شوهر لیما تارخه اخرشرفتن خارج ..

    ۲ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    والا من چه می دونم از تارخ بپرسید!

    ۲ ماه پیش
  • اکرم بانو

    0

    مهشادجون تولدت مبارک💐💐💐🌹🌹🌹❤️❤️🎉🎊

    ۲ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    ممنونم اکرم عزیزم

    ۲ ماه پیش
  • عاطی

    0

    تولدتون مبارککککک الهی ۱۲۰ ساله بشین حال دلت خوش و روزگار به کام باشه

    ۲ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    ممنونم عاطفی جااان

    ۲ ماه پیش
  • فاطی

    0

    عزیزم تولدتون مبارک... از عمق وجودم آه میکشم.به هیچ چیز فکر نمیکنم ذهنم خالی از هر چیزی ولی فکرم مشغوله..نمیدانم چرا..دوست دارم بروم.به کجا؟ نمیدانم..قلبم در *** ام میتپد ولی انگار نمیزند

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    ممنونم عزیز دلم...لطف کردی...من نمی دونم کی گفته تولدمه؟؟تولدم 4 روز دیگه ست!

    ۳ ماه پیش
  • زهرا

    0

    اولش چقد خندیدم به سلوارک توحید و پاهای پر موش و میخ شده ش رو زمین و بعدش چقد ناراحت شدم برا تارخ... همون که میگفتن میخاد بره خارج برا همینا کار میکرده و وعده خارجو بهش داده بودنه

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    دقیقا! همونه! با وعده وعید خام شده...

    ۳ ماه پیش
  • ترنم

    0

    این آرنگ عجب شجاع شده میگه از خونه میرم دست دخترو میگیرم نمیدونستم آرنگ ها هم بگیر بودن این و تینا مرموزن😂🤣

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    آرنگ ما که معلوم نیست بگیره! صبررر کنید تا ببینید می گیره یا نه! اما خب ما آرنگا رم بگیر می کنیم یه روز!

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.