پارت شصت و سوم :


فصل پانزدهم

من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
"سعدی شکرسخن"


رستوران مخصوص صبحانه خالی بود.جایش هم خالی بود.تور لیدر گفته بود اگر می خواهم با مسافرها بروم به رستور

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۷۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • باران

    0

    احساس میکنم شوهرش تارخ هست که انقدرمرموزه

    ۲ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    فعلا که معلوم نیست عزیزم

    ۲ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    منم یه حسایی دارم باران!

    ۲ ماه پیش
  • زهرا

    0

    اینقد قشنگ نوشتید غرق در داستان و رستوران شده بودم کی تمام شد😢

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    عزیزم بیشتر می ذارم و تند تند.بوس بهت

    ۳ ماه پیش
  • ترنم

    2

    طفلکی لیما تنهایی خیلی بده اونم تو شهر غریب فک کنم شوهرش تارخه اخههه هم تو زمان حال مشکوکه ک معلوم نیست کجاس هم گذشته ک اومدن بردنش

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    حالا معلوم میشه صبر داشته باشیدددد

    ۳ ماه پیش
  • اکرم بانو

    1

    چقد تفلیس حال و هوای خوبی داره،بااینکه حال لیما گرفته ست...چقد خانوم شده، دیگه مثل اون وقتا ورجه وورجه نمیکنه😂

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    لیما کلا بزرگ شده دیگه.اینکه چه سالیه و چرا اینطوری شده جز معماهای داستانه

    ۳ ماه پیش
  • فاطی

    0

    دیدی میوه ای در میان انبوهی از میوه هایی از نوع دیگری تنها مانده..هیچ کسی او را برنمیدارد.. نمیدانم هدفم چیست درمیان هجوم کلماتی که به مغزم خطور میکند گمشده ام..با خود تکرار میکنم..کجایی؟

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    دقیقااا

    ۳ ماه پیش
  • شیوا عاشق توحید

    0

    خیلی زیبا نوشتی مهشاد جون مخصوصا قسمت تفلیسو ! شما اونجا زندگی کردی شاید اما همه چی رو خیلی خوب توصیف کردین مررررسی لیما چقدر بزرگ شده و دیگه شیطون نیست سیگار میکشه

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    قربونت عزیزم چند تا سفر رفتم برای تحقیق.

    ۳ ماه پیش
  • Mrzh

    0

    کاش تفلیس اینقدر گنگ نبود و تو خماری نبودیم 🥹 خیلی دوست دارم زودتر بفهمم شوهر لیما کیه و چی شده

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    معلوم میشه عزیزم صبر داشته باش

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.