مغرور و عاشق به قلم نسترن شاکر
پارت چهارم :
حلما سکوت کرد. بعد از چند لحظه که برای دیگرانعمری گذشت، سرش را بالا آورد و به پدرش خیره شد. با نگاهش از او کسب اجازه کرد. پدرش برای چند ثانیه از آن حالت همیشه عصبی خارج شد و با آرامش چشمهایش راروی هم قرار داد و سرش را به معنی تایید ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما

لطفا صبر کنید...
زهرا
0لحضه خنده ای سامان