مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت شصت
زمان ارسال : ۱۱۱۳ روز پیش
من پول کافی با خودم نیاورده بودم و اینطور هم که از حرفهای معراج معلوم بود، قرار نیست به یک مسافرخونهی ساده اکتفا کنه و این واقعا من رو میترسوند؛ خیلی میترسوند.
وقتی رسیدیم و معراج صدام زد برای یک لحظه از دیدن هتل قلبم وایستاد و کپ کردم.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آتنا
110وااااییی یعنی معراج اومده تو خونه نیاز با حوله جولوش وایساده 😂😂😂😂بی ابرو شدی نیاز