پارت نهم

زمان ارسال : ۲۴۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

وقتی نشستم توی اتومبیل پدر فرهاد، تمام تنم می‌لرزید. نمی‌دانستم خشم است یا اضطراب؟ بغض است یا نفرت؟ از وقتی که عقل‌رس شده بودیم یک چیز را خوب می‌دانستیم، حق و اجازه‌ی بازی کردن سمت شمال باغ را نداریم. همانجایی که به دستور آقا، سرو کاشته بودند. که درخ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.