پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۱۱۱۵ روز پیش

نگاهی به دور تا دورم کردم و خیره‌ی ماشین‌ها و آدم‌های اطرافم، بدنم رو کشیدم و دستی به کمرم زدم که قلنجش با صدای بلندی شکست.

- آخ خدا لعنتت نکنه مرد؛ اسیر هم این‌طوری نمی‌برند که تو منو داری می‌بری.

پووفی کردم و کلافه به سمت دستشویی راه اف ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید