طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت سی و پنجم
زمان ارسال : ۲۶۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
شانه های لرزانم از سنگینی به عقب کشیده شد.
جسم تنومندش پناه جسم لرزانم شد و از سقوطم جلوگیری کرد.
-حواست کجاست؟ نترس. فرفری سرنوشتمون باهم گره خورده!
هوا در آنی گرم و سوزان شد. ریگ های خشک از زیر کتانی هایم به بیرون غلتید. کارون جلوتر ازمن شبیه بز کوهی به تپه ای با تک درخت خشکیده رسید.
با صدای کمی بریده از راهپیمایی گفت:
-بیا بالا.
اسرا
00الان بایدراه ملکه برن؟عالیه طیبه خانم