مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۱۱۱۶ روز پیش
متعجب چشمهاش رو گرد کرد و بسته تخمه رو جلوی چشمهاش گرفت.
- این همه رو؟ با چی؟
بدون نگاهی بهش راهنما زدم و سمت راست جاده رفتم.
- آره همین همه رو؛ چطوریش رو من نمیدونم فقط بشکون دیگه.
یکم خیره خیره نگاهش کرد و بعد ناچار درش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
چییییز
20گوشکوب😆😂فرق سرت😆😂😂عالی👌