پارت صد و هشتم :

از صبح چندین بار مجبور شدم از اسپری استفاده کنم تا دوباره نفسم نگیرد. اما این که قاضی حتی فرصتی برای حرف زدن به من نداده بود، باعث شده بود همین که از جلسه بیرون آمدم به دستشویی پناه برده و هرچه خورده و نخورده‌ام را بالا بیاورم. تا دیشب فکرش را هم نمی‌کردم رفت و آمد در این راهروها و نشستن روبروی قاضی می‌تواند اینقدر سخت باشد. در همان دستشویی صورتم را می‌شورم و چند سیلی آرام روی گونه‌های

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلا

    00

    زیباست

    ۲ هفته پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سپاس جانا🌺🌺

    ۶ روز پیش
  • حمیده مرادی

    00

    خیلی عالیه

    ۱۱ ماه پیش
  • سیتا

    10

    چه روز های سختی برای آوا هست

    ۱۱ ماه پیش
  • ماهرخ

    10

    عالیه قلمتون و خیلی هم خوش قولید توی پارت گذاری

    ۱۱ ماه پیش
  • Aa

    00

    عالی بود ممنون از رمان زیباتون موفق باشید🙏⚘

    ۱۱ ماه پیش
  • اسرا

    30

    چه پارت طولانی 🙏وسمیرچقدروقحیه آقای امیری مردپسرش برای آواشرنشه واینکه واقعا مرگ چیزعجیبی

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.