پارت صد و بیست و هشتم :

پری لنگان لنگان، عصای چوبی را زیر بغلش زد و از پله های سرازیر شد. تق تق عصایش حواس ماه صنم را پرت کرد. دستش روی هوا ماند و ته مانده ی ارزن ها از لای انگشتانش سر خورد و روی زمین ریخت. پری میان پله ها نفسی تازه کرد و لبخند زد.
_ چیه؟ آدم چلاغ ندیدی؟
ماه صنم سری تکان داد و در جوابش لب زد:
_ به مهری بگو بیاد کمک. میبینی که، من از تو علیل ترم.
پری خنده ی نیمه بلندی سر داد و بلافاصله مهری

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.