اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و بیست و هشتم
زمان ارسال : ۲۰۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
پری لنگان لنگان، عصای چوبی را زیر بغلش زد و از پله های سرازیر شد. تق تق عصایش حواس ماه صنم را پرت کرد. دستش روی هوا ماند و ته مانده ی ارزن ها از لای انگشتانش سر خورد و روی زمین ریخت. پری میان پله ها نفسی تازه کرد و لبخند زد.
_ چیه؟ آدم چلاغ ند ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما