پارت سوم :

اون روزها روزای بمب بارون تهران توسط عراق بود راه به راه گوشه ای می لرزید مثل دلِ من... مردم هراسون اینور و اونور می دویدن و به من تنه می زدند... اگر هم یکی اون لا به لا دلش می سوخت می گفت خانوم فرار کن، صدا نزدیک تر شده بود چند روز قبل از اون تق و ت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.