پارت ششم :


حامی با احتیاط دستشو گذاشت پشتم تا فقط هدایتم کنه به امن ترین نقطه ی مهمونی. جایی که پنج تا دختر که معلوم بود چند تا رفیق نزدیک و صمیمی ان بی پروا می‌رقصیدن و می‌خندیدن.

چهره هاشون معصوم به نظر میومد. نه به پسرا توجهی داشتن، نه لباسای ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.