پرتویی در تاریکی به قلم سعیده براز
پارت پنجاه و هفتم :
آبتین به پشتی پشتش تکیه ای داد و سیبیل های نداشته اش را تابی داد و صدایش را کمی بالا برد
و گفت:
ـ از پذیرایی شما بسیار خرسندم و شما بسیار مفتخرید که وظیفه ی پذیرایی از من را به عهده دارید.
آلا، ( مسخره ای ) گفت اما اردوان پس گردنی نثار آبتین کرد که حسابی دلم را سوزاند و وقتی دست
اردوان را گرفتم، که کار از کار گذشته بود و صدای آخ آبتین در آمد.
ـ اردوان نزن پسرمو دم رفتن.
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.