پارت بیست :


قبل از این که سرکلاس حاضر شود به سمت ساختمان اساتید رفت تا ستوده را ببیند. قرار براین بود که فعلا موضوع بین خودشان بماند. به در اتاق ستوده که رسید در زد. باصدای بفرمایید ستوده خیالش راحت شد که حضور دارد. کمی مقنعه‌اش را مرتب کرد و دستگیره را به پایین فشار داد. از دیدن استاد دیگری که هم‌اتاق ستوده بود جا خورد، حالا نمی‌توانست راحت صحبت کند. ستوده با دیدنش عینکش را برداشت و دستش را تکا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.