پارت چهل و ششم :


بعد از یک ساعت رانندگی به جنگل های دو هزار رسیدیم و کنار رود خانه ی پر آبی بساط مان را
پهن کردیم. البته پسر ها دوست داشتند به آن طرف رودخانه برویم اما خاله مرضیه و یزدان خان
و صد البته من نمی توانستیم از رود خانه ی به آن بزرگی و عمیقی رد شویم اما خودشان چند باری
به آن طرف رود خانه رفتند و بعد از گذشت ساعت ها بر می گشتند. من و آلا هم از تنهایی خودمان
لذت می بردیم.

ص

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.