سرآغازی نو به قلم سعیده براز
پارت نهم :
اول از همه خانواده ی نازنین اومدن ...نادر مثل همیشه سر به زیر و ساکت بود ...بهش توجهی نکردم اگه قبلا این سر به زیریش یک حسن به شمار می اومد حالا اونو یک ضعف می دونم...با پدر ومادرش احوالپرسی گرمی کردم تا یک وقت فکر نکنن به خاطر پسرشون ناراحتم.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
شبنم
00عالی بود مثل رمان قبلی اما خیلی هم حرص خوردم از بی فکری این مادر چرا توخونتو فروختی پسرت خونش رو می فروخت میومد پیش تو زندگی میکرد در هر صورت باید می رفت زندان از طرفی از علی چرا مردا بیشتر اختیارشون دست زن چرا از خود اراده ومنطق ندارند چرا پدرو مادر یادشون میره با کوچکترین مشکل از کوره در میرن و