پارت پنجاه و چهارم

زمان ارسال : ۱۱۲۰ روز پیش

خسته و کلافه پوفی کردم و همون‌طور که خودم رو به صندلی فشار می‌دادم گفتم: ای بگم چی بشی معراج! الان یادت افتاده؟ بزن کنار؛ بزن کنار ببینم، خودم میرم.

دستم رو به دستگیره گرفتم و منتظر موندم کنار بزنه که پاش رو بیشتر روی گاز فشار داد و گفت: آخه ای ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید