پرتویی در تاریکی به قلم سعیده براز
پارت بیست :
ـ اخراجم کردن آقا همین الان بهم پیام دادن که نیام چون فکر کردن من به دروغ گفتم مجردم.
اردوان با شنیدن خبر اخراج شدنم آرام گرفت و با لبخند گفت:
ـ فدای سرت اصلا بهتر، در حر تو نبود که کارگر تولیدی کفش باشی، حتما یه حکمتی توش هست.
م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
بنین
10از آدم ها به آدم ها پناه ببری،تنها تر میشی..