پارت پنجم :

ساعتی بعد، نگاهش روی تاریکی پشت پنجره بود. نگاهش چفت شده بود به سیاهی شبی که ازراه‌رسیده بود. نفسش را پر صدا رها کرد و غلت زد. مرد کنارش خسته و سرخوش از ماساژ و خدمات پس از ماساژ، آرام‌گرفته بود و از شور و اشتیاق ساعاتی پیش دیگر نشانی نبود. دقیق شد ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.