پارت پنجاه و سوم

زمان ارسال : ۱۱۲۰ روز پیش

میون حرفم پرید و با همون اخم‌هاش حرصی زمزمه کرد: بهتره بریم؛ اینجا دیگه خیلی جای ما نیست.

بعد خودش زودتر از همه کتش رو مرتب کرد و به سمت خروجی راه افتاد که من و میثم‌ هم ناچار دنبالش راه افتادیم و خواستیم به طرف پارکینگ بریم که از حرکت ایستاد و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید