مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت پنجاه و سوم
زمان ارسال : ۱۱۲۰ روز پیش
میون حرفم پرید و با همون اخمهاش حرصی زمزمه کرد: بهتره بریم؛ اینجا دیگه خیلی جای ما نیست.
بعد خودش زودتر از همه کتش رو مرتب کرد و به سمت خروجی راه افتاد که من و میثم هم ناچار دنبالش راه افتادیم و خواستیم به طرف پارکینگ بریم که از حرکت ایستاد و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Samyar
۱۷ ساله 00عالیییییی بودددددد