یک غریبه به قلم حدیث افشارمهر
پارت دوازده :
امیر دستی به چشم هایش کشید و خواب آلود کنار سینی نشست و گفت:
-واسه من نذاشتین؟
جفری رو به امیر با جدیت گفت:
-توی این خونه دیر بجنبی غذا نیست! تمام می پره.
امیر آرنجش را محکم توی پهلوی جفری کوبید و با صدای بلندی گفت:
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
...
00ارکیده هر وقت یه نقشه ای داره گند میزنه به همه چی😭😂