پارت دوازده :

امیر دستی به چشم هایش کشید و خواب آلود کنار سینی نشست و گفت:

-واسه من نذاشتین؟

جفری رو به امیر با جدیت گفت:

-توی این خونه دیر بجنبی غذا نیست! تمام می پره.

امیر آرنجش را محکم توی پهلوی جفری کوبید و با صدای بلندی گفت:

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.