داتورا به قلم ساناز لرکی
پارت چهارده :
طولی نکشید که در ماشین نشسته بودند و ارسلان داشت همگام با موسیقی ملایم فرانسوی روی فرمان ضرب میگرفت. رها به دستان او روی فرمان نگاه کرد؛ و بعد به پیش رو نگاه کرد.
_ میخوای ببرمت تئاتر ببینی رها؟
رها غمگینانه سنجید که چقدر دلش میخواست خودش روی صحنه باشد. سری به نشانهی تایید تکان داد
_ خوبه.
ارسلان ناامیدانه سیگاری آتش زد و به پیش رو خیره شد. این بدان معنی بود که اح
مطالعهی این پارت حدودا ۱۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مهتاب
00خیلی فوق العاده بود هیجان خالیه این رمان. جالبش اینه هر رمان خانوم لرکی یه مدل و یه شکله و این عالیه. عالی
۱ ماه پیشمهلا
00خدایی من با شک خریدم گفتم از فایل بعد افت می کنه. هر پارت قشنگتر میشه مگه میشه اینه همه قشنگ طبیعیه من دوست دارم آراز که خودش گند زده خودش نجاتش بده؟
۱ ماه پیشهانیه
00عجب پارتی بود
۱ ماه پیشواله
00دیدی برگام ریخت
۱ ماه پیشواله
00رها به نظرتون ترک می کنه؟ من بعید میدونم بتونه خیلی سخته
۱ ماه پیشعسل
00هر بار میگم از این قشنگتر نمیشه. باز میشه ارسلام نمونه ی یه مرد کنترلگره که خیلی قشنگ پرداخته شده و حالا زنشم رها باشه دیگه واویلا خدا رحم کنه منم جاش بودم حاضز بودم خودمو بندازم توی اتوبان
۱ ماه پیشساحل
00از لحاظ روحی نیاز دارم برم توی یه پارک بگن حتی اینم میتونه از رو بخونه نمایشنامه رو...بعد من متن رو بگیرم شبیه یه شاهکار اجراش کنم. بعد همه شوکه بشن. این پارت شاهکار بود. قلم زیادی خفنه
۱ ماه پیشهانیه
00کاش موقعی که داشت متن رو می خوند می تونست از دست ارسلان رها بشه🥲
۱ ماه پیشزینب
00چه بدم میاد از ارسلان
۱ ماه پیشم.ر
00علتش چی میتونه باشه🤔
۲ ماه پیش
نفس
00ده بار پارت رو خوندم. من دوست ندارم بره با آراز من ارسلان بیشتر دوست دارم