اسکار لوکس ترین خانه می رسد به... به قلم فاطمه علی آبادی
پارت یازده :
***
از همین حالا که روی صندلی نشسته بودم، احساس غربت میکردم؛ تمام این آدمها همگی غریبه بودند. سالن هواپیما بزرگ بود و دو تا ستون سهتایی صندلی بود. خیلی بزرگ بود و هر چند ردیف از ردیفهای بعدی جدا میشد و یک ال سی دی جلویشان گذاشته ش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سهیل
۲۸ ساله 00وای عزیزم تو حس و حالت خیلی بگیره.از بس با عشق و جونو دل مینویسی ناخودآگاه اون حسی که داری انگار با رمان جریان پیدا میکنه ب ما هم موقع خوندن منتقل میشه.من با این پارت فکم دردگرفت از خمیازه آخرشبم هس🥱