پارت یازده :


***

از همین حالا که روی صندلی نشسته بودم، احساس غربت می‌کردم؛ تمام این آدم‌ها همگی غریبه بودند. سالن هواپیما بزرگ بود و دو تا ستون سه‌تایی صندلی بود. خیلی بزرگ بود و هر چند ردیف از ردیف‌های بعدی جدا می‌شد و یک ال سی دی جلویشان گذاشته ش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.