شدو به قلم ملیکا کمانی
پارت سی و نهم
زمان ارسال : ۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
دست خودم نیست؛ ولی دیگه دارم کم میارم عمه... میخوام بعد پروندهی دراکولا انتقالی بگیرم برم یه شهر دیگه... من کنار تپش باشم و دستم بهش نرسه دق میکنم... دستمم بهش برسه با عذاب وجدان و حس گناه خفه میشم!
رودابه آرام او را از تن خود جدا کرد و مطمئ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هلیا
00قبل اینکه کیا این راز لعنتی رو بگه همش میگفتم وای نه چیزی که تو ذهنمه نباشه و دقیقا همون بود خدااااا،و یه حدس دارم که نمیدونم درسته یا نه امکان داره حلزونی که پیوند دادن ماله دریا باشه نمیدونم واقعا😂