شدو به قلم ملیکا کمانی
پارت سی و نهم :
دست خودم نیست؛ ولی دیگه دارم کم میارم عمه... میخوام بعد پروندهی دراکولا انتقالی بگیرم برم یه شهر دیگه... من کنار تپش باشم و دستم بهش نرسه دق میکنم... دستمم بهش برسه با عذاب وجدان و حس گناه خفه میشم!
رودابه آرام او را از تن خود جدا کرد و مطمئ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما

لطفا صبر کنید...
زهرا
0واییی نه خوهر برادرن🥺🥺🥺🥺