پارت دوازده :

دیگر جای تأمل نبود و اگر ثانیه‌ای دیگر تَأنی می‌کرد، بی‌شک اسب به زمین می‌انداخت‌شان و فرار می‌کرد؛ آن وقت او و نبات می‌ماندند و سه قلاده یوزپلنگ گرسنه. خنجری که در پَرِ شال دور کمرش پنهان کرده بود را بیرون آورده و چندین و چندبار در پهلوی گوشتی اسب ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.