اون کیه؟ به قلم حانیا بصیری
پارت صد و بیست و هشتم
زمان ارسال : ۳۳۷ روز پیش
هوا ابری شده بود و بوی بارون می اومد. پیاده راه افتادم و خیابونو طی کردم. به حرفای کوروش فکر میکردم و مشکلات خودم. یه چیزی همیشه ته دلم بهم امید میداد. اینکه بالاخره همیشه اینجوری نمیمونه. یه حسی بهم میگفت آخرش یه روز به مرگمم مونده باشه احساس خوشبختی رو با تمام وجودم تجربه میکنم. حتی رویای رسیدن بهش هم برام قوت قلب بود اما فارق از تمام حرفای نا امید کننده ای که گفته بودم من به کوروش قول دا
اطلاعیه ها :
رمانهای حانیا بصیری :
💞عاشقتم دیوونه جلد یک و دو
🚦پشت چراغ قرمز
🍫به طعم شکلات
❔اون کیه؟
رمان جدیدم به اسم :
ماتیلدا رو در بخش آنلاین دنبال کنید🥰🧡
مرسی از پیامای قشنگتون ببخشید که نمیشه همه رو جواب داد 🥰
خوشحالم که از خوندن رمان اون کیه لذت بردید✨
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
هانی
00عالی