عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت صد و بیست و نهم
زمان ارسال : ۳۹۹ روز پیش
خورشید از پسکوهها شکفت. پرتوهای جانبخشش همراه آبمثل الماس میدرخشید. قطراتآب کنار هم و پیوسته روی زمینخشک جا خوش میکردند.
هادی نفسعمیقیکشید و شیرآب را بست.
آرام و لخلخ کنانرفت و بهدیوار بالکنتکیهداد، اینصحنه ا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
خاطره
۳۷ ساله 10هادی چه شیطانی بود 😂حال سینا و دلسا رو میفهمم قسمت منم از عشق با فوت عزیزم رقم خورد متاسفانه هفده ساله دارم زجر می کشم از ندیدنش 😭سپاس داداش مهراد و آبجی مهلا جان خدا قوت دم و بازدمتون گرم 🌹🌹🌹🌹