عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت صد و بیست و یکم
زمان ارسال : ۴۱۳ روز پیش
نورهای رنگی رویچمنهای ویلا جولان میخورد، دور هرمیزی خانم و آقاهایی بودند کهلیوانی دستشان و باحالت نیمههوشیار گلمیگفتن و گلمیشنیدن.
هرهر خندیدن زنها و حرفهایرکیک بعضی از مردها باعث میشد که رگهای سر سینا نبضبگیرد.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهدخت
10عالی دستت مرسی داداش