عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت هشتاد و سوم
زمان ارسال : ۴۹۷ روز پیش
در حال بارگذاری پارت هستیم. مشاهده پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
داوین
10به قول شاملو: کوه ها سرد شد،سبزه ها زرد شد ، خنده ها درد شد
۱ سال پیشدختر کوهستان
۱۸ ساله 25به نظرم از احساس نفس به شهروز باید بیشتر می گفتین چون دخترا عاشق پدرشونن 😍براشون یک اسطورس و قطعا بهترین تکیه گاه و اولین مرد زنگیشونه همچین پدری قطعا فقط تو رمانها وجود داره 😑 اینو یه دختر بیشتر می
۱ سال پیشدختر کوهستان
۱۸ ساله 21می فهمه حداقل باید به احساس دلتنگی و حسرت وناراحتی نفس به پدرش اشاره میشد البته شما پسرا اینو شاید درک نکنید😶
۱ سال پیشسیتا
20چند خط آخر ادامه رمان بود😂🤣😁 یا شوخی نویسنده بود
۱ سال پیشخ
30فقد تیکه آخر 😂😂😂😂😂
۱ سال پیش؟؟
۲۸ ساله 50الان این تیکه ی آخر جی بود؟🙄
۱ سال پیش
مهراد
10واسه خند به لب آوردن شما گاهی زیر پارت جک می نویسم