پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۵۰۹ روز پیش

به نیم رخش خیره شدم و چیزی نگفتم.
چقدر خوب میشناختمون.
- تعقیبت کردم و وقتی رسیدی دم در منتظرت موندم. دیدم دیر کردی حدس زدم برگشتی و خودت شدی برای همین اومدم تو.
سرمو تکون دادم و دستی به زخم روی سرم کشیدم و سکوت کردم. با این حال باید ازش ممنون می بودم. اون از دست میعاد نجاتم داد. این شد دومین بار. یکبار دیگه هم باهاش از تیمارستان فرار کردم. اینجوری پیش بره واقعا مدیون‌ش میشم. از رو

1747
675,383 تعداد بازدید
1,975 تعداد نظر
167 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

حانیا بصیری : ۸ ماه پیش

رمان‌های حانیا بصیری :
💞عاشقتم دیوونه جلد یک و دو
🚦پشت چراغ قرمز
🍫به طعم شکلات
❔اون کیه؟

حانیا بصیری : ۴ ماه پیش

رمان جدیدم به اسم :
ماتیلدا رو در بخش آنلاین دنبال کنید🥰🧡

حانیا بصیری : ۱ ماه پیش

مرسی از پیامای قشنگتون ببخشید که نمیشه همه رو جواب داد 🥰
خوشحالم که از خوندن رمان اون کیه لذت بردید✨

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    50

    😁😂🤣😁😂🤣 اختر خدا لعنت کنه یعنی با این حرکت های که میزنی

    ۱ سال پیش
  • ثنا

    60

    ماری جوانا تو خونه ی کوروش چیکار میکرد چه رفیقایی داره ایننن😂😂😂 اختر رد داده هاا

    ۱ سال پیش
  • نمد؛:(

    61

    اخ اگه این شخصیتا واقعی بودن دهن کوروش صاف میکردم عشقمو بغل کرد😂بی***و..... و...

    ۱ سال پیش
  • ـ

    121

    وای خدا جای حساسش بود جای حساسش بود جای حساسش ببووود😨😨🥶

    ۱ سال پیش
  • خاطره

    ۳۷ ساله 60

    وای خدا جونم دمنوش ماری جوانا خوردن 😆😆😆 دسته تبر تو حلق ادم بی خبر 😂😂😂خیلی خندیدم 😗😗😘😘دم و بازدمت گرم حانیا جونم عالی بود 🌸🌸🌸🌸

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید