پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۵۱۵ روز پیش

صدای زنگ موبایل شیدا بلند شد. سعید نگاهی به موبایل انداخت که روی پاتختی بود. با دیدن نام ذخیره شد‌ه‌ی (یزدان) ابرو در هم کشید.
- یزدان کیه؟
گوشی را برداشت و سمت شیدا گرفت. شیدا بی‌توجه به سؤال سعید، گوشی را گرفت و تماس را وصل کرد.
- الو؟
- سلام، حالتون خوبه؟ ببخشید مزاحم شدم.
- سلام. ممنون. خواهش‌می‌کنم بفرمایید.
سعید با اخم‌هایی در هم تنیده، بی‌حرف نگاهش می‌کرد. یز

166
136,113 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید