پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۵۱۷ روز پیش

در اتاق باز شد و کیان پا به اتاق گذاشت. پارسا اخم کرد و ملامت‌گر لب باز کرد:
- ئه کیان...! چکار می‌کنی؟
کیان کلافه و عصبی بود. معترضانه گفت:
- د ما هم حق داریم بدونیم چه خبره؟ از وقتی مهلا زنگ زد گفت بیا یه نفر می‌خواست منو بکشه تا همین الان مثل اسپند روی آتیش دارم بالا پایین می‌پرم یکی هم یه توضیحی نمی‌ده. چه‌خبره خب؟
ماهان و همسرش کنار درگاه ایستاده بودند و پارسا با نوک انگ

165
135,868 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید