پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۵۲۶ روز پیش

شیدا با تأنی گفت:
- اوم... من... من شیدا دوست سارا هستم.
دستپاچگی یزدان، در صدایش پیدا بود و پرسید:
- سارا چیزی شده؟
این اضطراب آشکار که ناشی از علاقه‌ی زیادش بود، لبخند روی لب شیدا نشاند و گفت:
- نه، یعنی نمی‌دونم. امیدوارم چیزی نشده باشه.
یزدان متعجب و وارفته لب زد:
- یعنی چی؟
- راستش عصر بهم گفت احتمال داره خانواده‌ش گوشیش رو ازش بگیرن. بعدش من پیگیر بشم حال ش

167
136,483 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید