پارت سی و یکم

زمان ارسال : ۵۳۱ روز پیش

با صدایی لرزان جواب داد:
- آ... آره... راست گفته.
مهدی از جا بلند شد و سمت سارا و پارسا آمد. سارا، لب گزید و ادامه داد:
- م... مزاحم نشده!
پارسا دندان سایید و از این گستاخی خواهرش، عصبانی شد. با حرص دستش را بالا برد که دخترک چشم بست؛ اما خبری از سیلی نبود. هراسان چشم باز کرد که دید پدرش، مچ دست پارسا را گرفته است و با اخم به پارسا گفت:
- من هنوز نمُردم که تو دست روی سارا بلند کنی!

166
136,248 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید