پارت چهل

زمان ارسال : ۵۵۹ روز پیش

عصبی از حرف نامربوطی که زدم راه افتادم و بدبختانه به زمین و آسمون نگاه کردم.
مریم با دیدنمون سراسیمه از توی آشپزخونه بیرون اومد
- یا خدا... چیشده؟ مامور توی خونه چی میخواد؟
- اتاق ایشون کجاست؟
متعجب انگشت اشاره اش روبه سمت پله ها گرفت
- بالا.
به سقف نگاه کردم و لبمو گاز گرفتم تا مبادا کنترل احساستمو از دست بدم. باید به خودم مسلط میبودم.
- حرکت کن خانم.
پله ها

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید